پویا محسنی

آقای پزشکیان به فکر ما دست فروشان بی‌چاره که در تابستان و زمستان با بساط ذرت و شلغم و لبو به عنوان شغل چندم کسب درآمد می‌کنیم تا با پول آن بتوانیم از دکه‌ روزنامه فروشی مجله ، روزنامه و محصول فرهنگی تهیه کنیم باشید.
برای رسانه‌ای‌های فارس آشناست ؛ او را به یادداشت‌هایی می‌شناسند که گاه تلنگر می‌شود و گاه آبی بر آتش ، به سال‌ها مطبوعاتی بودن ، به همراه و همپای اهالی رسانه در استانداری ، او را به تومورهایی می‌شناسند که از او نماد و نمودی از امید ساخته است ؛ پویا محسنی را به امید می‌شناسند.
حکایت روابط‌عمومی و ارتباطات در ایران قصه هفتاد من کاغذ است. هنوز روابط‌عمومی ها کمترین اهمیت را در هر سازمانی دارند از نظر توجه به نیروی انسانی و اختصاص منابع مالی و شان سازمانی ، با وجود تغییراتی که شاهد آن هستیم و آنچه امروز روابط عمومی نامیده می شود در عمل با آنچه که 20 حتی 10 سال گذشته بود ، کاملا متفاوت است.
پویا محسنی؛ این متن بخش هایی از وصیتنامه من در مرداد هشتاد و هفت قبل از عمل تومور وسط نخاع هست که شاید این روزها وسط این ناامیدی ها و از هم گسیختگی ها باز باید آن را خواند.
یادداشتی به قلم/ پویا محسنی

زندگی بود که روزنامه را پاره تن ما ساخت

چند سال شد نمی دانم ، حتی نمی دانم اولین بار من بودم که قلم دست گرفتم تا بنویسم ، یا کسی کاغذ و مداد پیش رویم گذاشت و من را به نوشتن وادار ساخت.
کتاب پاسبانان جنوب در قطع وزیری و با تیراژ هزار و پانصد نسخه در مورد گذری تاریخی بر ایل بزرگ زنگنه توسط انتشارات فرهنگ سبز منتشر گردید.