به گزارش خبر، محمدناصری راد منتقد سینما، در یادداشت ارسالی به پایگاه خبری گزارش خبر با موضوع "نئولیبرالیسم و چالش های پیشِ روی بشریت" آورده است.
چند سال پیش در جمعی از کلمه ای استفاده کردم که به گوششون آشنا نبود، کلمه ای با نامِ *نئولیبرالیسم* یکی از حاضرین در جمع گفت: ول کن این کلمات قلمبه سلمبه رو
مدت ها ذهنم درگیر این بود که چرا این کلمه اینقدر سخت و دشواره و وهضم و درکش برای خیلیا راحت نیست.
در این مقاله میخوام به صورت خلاصه و ساده درباره ی مکتب اقتصادی نئولیبرالیسم که جدیدا زیاد اسمش میاد، بحث کنم، شاید از قلمبگیش کم بشه و بادش بخوابه.
برای شناخت هر چه بهتر مکتب نئولیبرالیسم در وهله ی اول مختصری درباره ی مکتب اقتصادی لیبرالیسم میگم و بعد سر وقتِ نئولیبرالیسم میرم.
این مکتب اقتصادی (مکتب لیبرالیسم اقتصادی) در اروپا زمانی مشهور میشه که یه اقتصاددان انگلیسی به نام *آدام اسمیت* در سال ۱۷۷۶ کتابی رو به نام «ثروت ملل» منتشر میکنه.
او و دیگر لیبرال ها از لغو کاملِ دخالتِ دولت در مسایل اقتصادی دفاع کردن.(گفتن چکار داره دولت که در بازار و تجارت دخالت کنه؟ مردم و بازاریا خودشون سالیان سال با این روش زندگی کردن و الانم میتونن بکنن)
لیبرال ها هیچ محدودیتی در ساخت، هیچ مانعی در تجارت و هیچ تعرفهای را قبول نداشتن.
آدام اسمیت عقیده داشت: «تجارت آزاد بهترین راه برای توسعهی اقتصاد ملتهاست.» چنین عقایدی که بر مبنای عدم کنترل و نظارت دولت بود رو «لیبرال» میگفتن.
این روند لیبرال اقتصادی سال های سال ادامه پیدا میکنه و نقش اقتصادی دولت در کشورهای سرمایه داری بسیار کم میشه تا اینکه امریکا به عنوان پیش قراوُل مکتب لیبرالیسم اقتصادی به بحران دهه ی ۳۰ میلادی میرسه. (فیلم خوشه های خشم که جان فورد ساخته و از رمانی به همین اسم اقتباس شده رو ببینید حتما)
اینجاست که اقتصاددانی به نام "جان مینارد کینز" برای برون رفت از این بحران میاد راه حلی میده و میگه باید دولت دخالت های اقتصادی هم بکنه و بیکار نشینه.
کینز پیشنهاد میده دولت باید دخالت کنه در اقتصاد و دخالتش باید در راستای ایجاد اشتغال و تولید باشه تا کارگر بره سر کار و جنس تولید بشه و همون کارگر خرید جنس کنه و چرخ اقتصاد بچرخه، طرفداراش هم به اصطلاح میشن کِینزیَن (نزدیک به همون دیدگاهی که کارل مارکس در کتاب سرمایه ازش یاد میکنه و سرمایه رو نیروی کارِ کارگر میدونه نه کارخونه) دولت هم میتونه از طریق سیاست های تشویقی بانک مرکزی نظیر دادن وام به تولیدی ها میتونه در این کار همراه بشه.
البته در همون سال ها دولت رئیس جمهور روزلت در امریکا با این ترفند تونست بحران مالی رو پشت سر بذاره (خیلی از نظریه پردازهای اقتصادی داخل کشور در حال حاضر این تز رو برای بهبود شرایط اقتصادی مملکت چاره ی کار میدونن)
خلاصه این روند ادامه پیدا میکنه و اوضاع اقتصادی عموم مردم هم خیلی بد نیست تا اینکه عده ای زیاده خواه که از درآمد و منافع مالی خودشون راضی نیستن میان و تز جدیدی رو صادر میکنن و با همکاریِ مارگارت تاچر و رونالد ریگان ریگان عملیش میکنن. تزی به نامِ *نئولیبرالیسم*
حالا بریم ببینیم دقیقا نئولیبرالیسم چیه که همه جا هم اسمش میاد و نمیفهمیمش درست و فکر میکنیم خیلی عجیب و غریبه.
پیشوند «نئو» در ابتدای کلمهی لیبرالیسم به این معنیه که قراره دربارهی نوع جدیدی از لیبرالیسم صحبت میکنیم.
حالا به اصولِ اصلی نئولیبرالیسم اشاره میکنم:
۱) قانون بازار
رها کردن شرکتهای آزاد یا شرکتهای خصوصی از هر محدودیتی که توسط دولت وضع شده باشه بدون توجه به این که باعثِ چه مقدار آسیبهای اجتماعی میشه.
۲) قطع هزینههای عمومی برای خدمات اجتماعی مانند آموزش و مراقبتهای بهداشتی
کاهشِ مقرری(یارانه) برای فقرا و حتی نگهداری جادهها، پلها، عرضهی آب و ... به نام کاهش نقش دولت.
(البته اونا اصلا مخالفتی با سوبسیدها و معافیتهای مالیاتی دولت برای شرکتهای خصوصی اصلا ندارن)
۳) مقرراتزدایی
کنار گذاشتن اون دسته از مقررات دولتی که سود شرکتارو را کاهش میده. مثلِ قوانین ایمنی و حفاظتی در محیط کار.
۴) خصوصیسازی
فروش شرکتهای دولتی، کالاها و خدمات به سرمایهگذاران خصوصی.
که شامل بانکها، صنایع کلیدی، راهآهن، عوارض بزرگراهها، برق، مدارس، بیمارستانها و حتی آب آشامیدنی هم میشه.
(متاسفانه شاهدیم که نفت هم در حال خصوصی شدنه در بورس)
اگرچه این کارا به نام افزایش کارایی انجام میشه که میشه گفت مورد نیاز جامعه هم هست، اما چون جامعه اخلاق مدار نیست و خوب آموزش ندیده و فقط منفعت شخصیشو میبینه، اثر خصوصیسازی اساسا تبدیل میشه به متمرکز شدن بیشترِ ثروت در دستِ عدهی کمی و بیشتر شدنِ مخارج عموم مردم برای تامین نیازهایِ حتی اولیشون .(چرا که شرکتای خصوصی فقط دنبال سود بیشتر هستن و اگه نظارتی نباشه انصافی هم ندارن، نمونش بیمارستان ها، مدارس خصوصی و ...)
۵) حذف مفهوم «نفع عمومی» یا «اجتماع» و جایگزینی آن با «مسؤلیت فردی»
اعمال فشار بر فقیرترین مردم در جامعه برای یافتن راهی توسط خودشون برای تامین مراقبت بهداشتی، آموزش و امنیت اجتماعی و سایر نیازهای اجتماعی که دارن و نهایتا هم مقصر دونستن مردم در صورت شکست و معرفی شکست خورده ها به عنوان تنبل و بدردنخور
(این مورد با القای این تفکر از طریق رسانه ها انجام میشه، مثلا کسی که استعداد داره و در زاهدانه وقتی توی کنکور قبول نشد میگه من تنبل بودم در صورتیکه از اون بچه سوسولی که در تهران کلاس خصوصی میرفته و با خرج کردن پولای هنگفت فقط تست زدن یاد گرفته و کنکور هم قبول میشه، بیشتر زحمت کشیده.)
امیدوارم که تونسته باشم مکتب اقتصادی نئولیبرالیسم رو که متاسفانه ارکان جامعه رو در برگرفته و هیچکس هم اصلا متوجهش نیست، کمی به زبان ساده ترجمان کرده باشم.
شما هم اگه مثالی دارید مثلا در اموزش، بیمه، درمان، بی عدالتی و ... میونین بهش اشاره کنید.
بخش هایی از این متن از مقاله ی الیزابت مارتنیز۱ و آرنولدو گارسیا برگرفته شده است.