سلام بر مردم دلاور ایران،
در این واپسین روزهای خدمت در کسوت وزیر امور خارجه، از همه شما مردم خوب ایران، برای بزرگواریها و بنده نوازیهای سخاوتمندانهتان سپاسگزاری میکنم و همزمان برای تمامی نارساییها و کاستیها پوزش میخواهم و درخواست گذشت و حلالیت دارم.
حتماً در هشت سال گذشته به همه اهداف خود در سیاست خارجی نرسیدیم. تاریخ، هم در مورد ارزش دستاوردهای ما و هم در مورد علل ناکامیهای ما قضاوت خواهد کرد. ولی همیشه در حد توان همراه با همکاران خوب و لایقم کوشیدیم سیاست خارجی موجب ارتقای آرامش، سلامتی و رفاه مردم باشد و از حقوق ملت، اقتصاد ملی و توسعه کشور پاسداری کند.
کوشیدیم نقشی ولو اندک در حل مشکلات ایفا کنیم و آرزو داشتیم لبخند بر لبانتان بنشانیم و جلوه غرور ملی را در وجودتان ببینیم.
میدانم که پارهای از کارهایم را نپسندیدید:
گروهی از راه رفتنم با آقای کری رنجیدید و جمعی از استقبال و بدرقهام از نمایندگان طالبان.
گروهی از برجام به خروش آمدید و جمعی از کنوانسیون خزر و توافق ۲۵ ساله.
میدانم که برخی از حرفهایم برای گروههایی از شما گران آمده است:
جمعی زبان تیزم در برابر قدرتهای جهانی را تندروی دانستید و گروهی اعلام آمادگیام برای مذاکره را وادادگی.
گروهی از این که گفتم «خودمان انتخاب کردیم» بر آشفتید و جمعی از انتقال صادقانه تجربیات و یافتههایم – آن هم در یک مصاحبه محرمانه برای کارگزاران آینده – خشمگین شدید.
بسیاری از شما سکوت و یا توجیه برخی سیاستها و رفتارها –که خود نیز نسبت به برخی از آنها منتقد بودهام – را نپسندیدید و حتی برخی حمل بر منفعت طلبی و تلاش برای حفظ موقعیت کردید.
در مقابل برخی دیگر بیان ملایمم برای توجیه همان سیاستها را غیرانقلابی و حتی بازی در زمین دشمن خواندید.
مرا ببخشید ولی برای پاسداری از منافع ملی، همیشه نمیتوانستم آن گونه که دوست داشتم سخن بگویم و حتی از عملکرد خود دفاع کنم و شهادت میدهم در چهار دهه خدمت در سیاست خارجی جز منافع مردم این مرز و بوم هیچ معیار و سنجهای نداشتم. اکنون نیز برآنم که در دانشگاه تهران در حوزه دیگری همین وظیفه را ادامه دهم.
ما را سری است با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم برآن سریم
خداوند بزرگ همواره یار و نگهدار همه شما و ایران عزیر و ایرانیان سرفراز باشد.
به گزارش خبرنگاران جامعه گزارش خبر، محمد جواد ظریف در صفحه شخصی خود در اینستاگرام نوشت: ای رستخیز ناگهان، وی رحمت بیمنتها ای آتشی افروخته بر بیشه اندیشهها